پارت یازده

زمان ارسال : ۳۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

طلعت خانم سرش را کمی پایین آورد و گفت:

ـ الآن میاد خدمتتون.

در این هنگام در یکی از اتاق‌‌ها باز شد و سجاد از آن بیرون آمد. نگاه حورا چرخید و روی صورت سجاد که جای چند زخم کمرنگ روی آن به چشم می‌‌خورد، نشست و بی‌‌اختیار یاد آن روز شلوغ و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.